کد مطلب:134735 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:280

اصلاحات امام علی و موضع رانت خواران نسبت به آن
اصلاحات انقلابی امام (ع) سه حوزه را در بر گرفت:


1- مدیریت

2- حقوق

3- ثروت

در رابطه با سیاست اداره ی حكومت، حضرت (ع) به عزل كارگزاران عثمان در شهرها اصرار می ورزید. كارگزارانی كه از مهم ترین عوامل شورش علیه عثمان، به خاطر ظلم و تجاوزشان و بی كفایتی و بی درایتی نسبت به سیاست و اصول حكومت بوده اند. مغیرة بن شعبه با حضرت (ع) در باب كارگزاران عثمان سخن گفت تا آنها بر سر كارشان بمانند ولی حضرت نپذیرفت و همیگی را عزل نمود. طلحه و زبیر نیز درباره ی حكومت بر كوفه و بصره با او سخن گفته و به آرامی رد كرد و افرادی دیندار و پاكدامن و دور اندیش را به كار گرفت. مثلا عثمان بن حنیف را بر بصره، سهل بن حنیف را بر شام، قیس بن سعد بن عباده را بر مصر گمارد و ابوموسی اشعری را بر كوفه ماندگار نمود. این شهرها، از شهرهای بزرگ خلافت در آن روزگار بوده اند. این اقدام، ضربه ی كوبنده ای به بزرگی و قدرت و نفوذ قریش زد، چون همه ی این حاكمان از غیر قریش بوده اند.

حضرت (ع) خود در باب كارگزاران عثمان و اطرافیان آنها می فرماید:

«.... اما دریغم آید كه بی خردان و تبهكاران این امت حكمرانی را به دست آورند و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را به خدمت گمارند و با پارسایان در پیكار باشند و فاسقان را یار و یاور؛ چه از آنان كسی است كه در میان شما [مسلمانان] شراب نوشید و حد اسلام بر او جاری گردید؛ و از آنان كسی كه به اسلام نگروید تا بخششهایی به او عطا شد» [1] .

در رابطه با حقوق، همه ی مسلمانان را به طور یكسان در باب حقوق و تكالیف در اسلام مخاطب قرار داد؛ چون حقوقی جاهلی وجود داشت كه اسلام آنها را از بین برده كه دوباره در دوران بعد مطرح گشته بود؛ مثلا قریش گذشته ای ریشه دار در حاكمیت بر دیگر قبایل عرب داشت كه در روزگار عثمان دوباره مطرح شده بود و انسانهایی كه در گذشته سابقه و


پیشینه ای نیك در نسبت به اسلام و پیامبر (ص) نداشتند، بر مسلمانانی با پیشینه ی جهاد وامتحان تنها به صرف این كه قریشی بودند، برتری داشتند. حضرت (ع) با باطل نمودن این تفاوتهای جاهلی چنین فرموده است.

«خوار نزد من گران مقدارتر است تا هنگامی كه حق او را به او برگردانم و نیرومند خوار تا آنگاه كه حق را از او بستانم» [2] .

در رابطه با سیاست اقتصادی نیز موضعی سخت و قاطع گرفت كه در رابطه با این سیاست دو نكته مهم مواجه بود؛ یكی ثروتهایی كه در روزگار عثمان به دلایل نامشروع به وجود آمده بود. دیگری شیوه ی توزیع و بخشش بوده است.

حضرت (ع) در نختسین خطبه های خود حكم مصادره ی تمام داراییها و موقعیتهای اقتصادی را كه عثمان به طبقه ی اشراف داده بود، اعلام نمود. چنان كه رسما پیروی از اصل برابری در بخشش را نیز اعلام كرده بود، فرمود:

«ای مردم من نیز یكی از شما هستم؛ بر من است آن چه كه بر شماست و بر شماست آن چه كه بر من است؛ من شما را به شیوه و سنت پیامبرتان می برم و آن چه را كه او امر كرده در شما اجرا می كنم. بدانید هر زمینی كه عثمان تقسیم نموده و هر ثروتی كه زا بیت المال بخشیده به بیت المال باز می گردد؛ كه حق را چیزی باطل نمی گرداند. اگر چیزی بیابم كه به وسیله ی آن زنان به ازدواج در آمده باشند و كنیزكانی به تملك و در سرزمینها تقسیم شده باشند، همه را باز می گردانم؛ البته در عدالت گشایش است؛ هر كس كه عدالت بر او سخت باشد بداند كه ستم بر او سخت تر است» [3] .

در خطابی دیگر فرموده است:

«... زنهار، هرگز یكی از شما فردا نگوید كه دنیا آنها را غرق كرده است و سرا و كاشانه بر گرفته اند و رودها و جویبارها به راه انداخته اند و بر اسبان تندرو و چالاك سوار گشته اند و كنیزكان با نشاط برگرفته اند و این بر آنان مایه ی ننگ و زشتی گشته


است. آن گاه كه آنها را در وضعی كه فرو رفته بودند باز می داشتم و از حقوقشان كه می دانستند عقب می افكندم، برافروخته می شدند و آن را زشت می شمردند و می گفتند: پسر ابوطالب ما را از حقوق مان محروم ساخته است! كدام یك از مهاجران و انصار [از اصحاب پیامبر (ص)] معتقد است كه نسبت به دیگری به خاطر مصابحت با پیامبر (ص) برتری دارد. البته برتری و فضل آشكار فردا زند خداوند است و پاداش و اجرش با اوست. هر كس كه به خدا و پیامبرش لبیك گفته و مذهب ما را تأیید كرده و در دین ما وارد گشته و به قبله ی ما روی آورده، حقوق وحدود اسلام را بر خود واجب كرده است؛ و شما ای بندگان خدا، مال و ثروت از آن خداوند است و در میان شما به تساوی تقسیم می شود؛ هیچ كس بر كس دیگر برتریندارد و پروا پیشگان فردای قیامت نزد خداوند بهترین پاداش و برترین مزد را خواهند داشت؛ خداوند دنیا را پاداش و مزد پروا پیشگان قرار نداده است؛ آن چه كه نزد خداوند است برای نیكان بهتر است. فردا كه باز رسید - اگر خدا بخواهد - صبح هنگام نزد ما آیید؛ چون مالی نزد ماست كه آن را میان شما تقسیم خواهیم كرد. هیچ یك از شما باز نماند؛ چه عرب و چه غیر عرب، چه از اهل بخشش باشند و چه نباشند باید حاضر شود، اگر مسلمان آزاده باشد» [4] .

فردای آن روز قیامت كه مردم برای گرفتن مقرری خود مراجعه كردند به كاتب خود، عبیدالله بن أبی رافع فرمود:

«از مهاجران آغاز كن و به هر یك زا آنان سه دینار ببخش و سپس انصار و همچنان مهاجران عمل كن و بقیه ی مردم را نیز به همین شیوه؛ سرخ و سیاه و همه را یكسان عمل كن».

سهل بن حنیف گفت: ای پیشوای مؤمنان، این دیروز برده ی من بود و من امروز آزادش كرده ام. فرمود:


«به او همان گونه می بخشم كه به تو بخشیدم؛ و به هر دوی آنها سه دینار بخشید».

حضرت علی (ع) احدی را بر دیگران برتری نداد. «تنها طلحه و زبیر، عبدالله بن عمر، سعید بن عاص، مروان بن حكم و بزرگانی از قریش از این فرمان سرپیچی كرده بودند» [5] .

بدین ترتیب با سرعت و قاطعیت بر قانون تفاوت طبقاتی كه پیامد اقتصادی و دینی داشت، خط بطلان كشید و میان بردگان و آزادگان و افراد صاحب پیشنیه ی در اسلام و مسلمانان جدید تساوی برقرار نمود و برتری دینی را وسیله و ابزاری برای ثروت و موقعیتهای اقتصادی قرار نداد. چنان كه با اقدام دیگر، قدرت این طبقه ای كه در روزگار عثمان شكل گرفت تضعیف نمود؛ زمانی كه حكم داراییها و زمینهایی را كه عثمان بخشیده، مصادر نمود.

به میزانی كه این سیاست مایه ی شادی و امید طبقه ی محروم و فقیری كه زیر بار سنگینی ظلم خمیده گشته بود، از طرفی مایه ی شكست و خواری قریش و برتری طلبی آنها بر مردم می گشت. بعد از این از كجا این همه ثروت را صاحب می شدند بدون این كه لبی از هم گشوده شود و بگوید: از كجا آورده اید؟

چگونه می توانستند بعد از این كه به حاكمیت و استبداد ادامه دهند و در سایه ی اسلام، قدرتی را كه در جاهلیت داشتند بر مردم تحمیل نمایند؟

شاید بزرگان و رهبران فكری طبقه ی ثروتمند به این فكر افتاده بودند كه علی (ع) را وادارند تا به واسطه ی پیروی از اواز گذشتگان چشم پوشی نماید و به نرمی و بی تفاوتی با آنها برخورد كند؛ لذا ولید بن عقبة ابن ابی معیط را نزد حضرت (ع) فرستادند. ولید چنین گفت:

«ای ابو الحسن تو به همه ی ما ستم كردی. ما برادران تو و همگنان تو از بنی عبد مناف هستیم. امروز با تو بیعت كنیم تا ثروتی را كه در روزگار عثمان به دست آورده بودیم از ما درگذری و قاتلان عثمان را بكشی. و من اگر تو را به هراس افكندم، رهایت می كنم و ما را به شام بفرست».


حضرت (ع) فرمود:

«اما درباره ی ظلم بر شما، انتقام گرفتن حق شماست؛ اما در گذشتن از آن چه كه به آن دست یافتید، نمی توانم حق خداوند را نه نسبت به شما و نه غیر شما درگذرم» [6] .

وقتی رهبران ای دسته مطمئن شدند كه نمی توانند از طریق چانه زنی و تهدید به هدف خود برسند، به پیمان شكنی و نقض بیعت روی آوردند. برخی زا آنان نزد علی (ع) آمدند و به حضرت (ع) خبر دادند كه مردم را به پیمان شكنی فرا می خوانند، چون امتیازات اقتصادی و اجتماعی گذشته را از دست داده بودند.

حضرت (ع) به قصد افشای عناصر فتنه ی جدید برای مردم سخنرانی كرد و مسأله را از حد پنهان گویی وپنهان كاری به عرصه ی عمومی منتقل نمود و برای رهبران آن مسأله را روشن نمود و اهدافشان را افشا نمود و توده ی مردم را از اقداماتی كه در پی تبدیل نتایج انقلاب به منافع شخصی و بازگشت شرایط گذشته بود، آگاه ساخت. همچنین آنها را آگاه ساخت كه از انقلاب شان جز تغییر چهره ها چیزی عایدشان نخواهد شد.

حضرت (ع) در این خطبه به عزمش در ادامه ی اجرای عملی روشی كه آغاز كرده بود، تأكید ورزید و فرموده است:

«اما این غنیمت، كه هیچ كس بر كس دیگر برتری ندارد؛ خداوند سهم خود را تعیین نموده و آن هم مال الله است. شما هم بندگان تسلم خداوندید و این هم كتاب خداوند است كه به آن اقرار نمودیم و تسلیم آن گشته ایم. سنت پیامبر (ص) هم در میان ماست؛ هر كس كه به آن خشنود نیست، هر طور كه می خواهد عمل كند» [7] .

اما اشرافیت جدید، دست بسته نماند بلكه نخستین شورش را در بصره تحت لوای انتقام از خون عثمان برپا نمود كه در حقیقت ساخته و پرداخته ی امویان و غیر امویان یعنی سودجویان و صاحبان منافع در حكومت عثمان بود كه با حكومت جدید، سازگاری نداشتند. دست اندركاران این شورش وقتی از همكاری و همراهی امام (ع) در برآوردن


خواسته هایشان ناامید شده بودند؛ در پی آن برآمدند كه زمام امور را به سوی خودشان بكشانند، اما امام (ع) شورش را در نطفه خفه نمد و برخی از هواداران فتنه به شام گریختند، جایی كه حكومت معاویه در آن جا بود و تمام عناصر سودجو در حكومت عثمان را دور خود جمع كرده بود. دربار معاویه هم حكومت جدید را خطر و تهدیدی علیه خود و امتیازات طبقاتی خود می دانست. این در حالی بود كه حكومت امام (ع) سمت و سوی ناب اسلامی داشت؛ یعنی تا آن جا كه در توان داشت - با توجه به شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی - در پی آن بود كه رفاه، عدالت و امنیت را برای امت محقق سازد اما حكومت معاویه به سمت و سوی دیگری می رفت و بر تصاحب باطن به وسیله ی پول و برتری دادن گروهی به قیمت محروم ساختن گروه دیگر و بستن راه ها و ایجاد ناامنی مبتنی بود. معاویه در این اندیشه نبود كه به انگیزه ی مالیات بستن بر كشاورزی و تجارت، بدترین ظلم را در راه به دست آوردن اندك مالی در حق آنان روا داشته است؛ و تا به وسیله ی آن نیاز مشتی از رؤسای قبایل عرب را برآورده سازد كه ارتش همیشه آماده ی او را برای سركوب هر گونه حركت آزادی بخش توسط توده ی مردم، تشكیل می دادند.

طبیعی بود كه شورشی دیگر در برابر این جریان به رهبری معاویه به وجود آید؛ یعنی صفین، حكمیت و بعد نهروان و در نهایت شهادت حضرت (ع) كه نتیجه ی حكمیت بوده است. حضرت (ع) در این مدت تواسنت در دل و جان و اندیشه ی مردم، اصول اسلامی در باب حكومت و سیاست را بنیاد نهد. بعد دوران امام حسن (ع) با آن حوادث توفانی و آبستن دسیسه ها و توطئه ها از جانب فرصت طلبان فرا می رسد كه حضرت (ع) ناگزیر به كناره گیری موقت از حكومت، تحت فشار حوادثی می گردد كه به جنگی كه در آن خون طرفدارانش بدون دستیابی به نتیجه ی زودرس یا در آینده ی نزدیك یا دور به هدر می رود، برابری نمی كند.

امور به نفع معاویه پیش رفت و توانست بر تمام جهان اسلام با بیعت گرفتن در سال چهل و یك هجری، چیره شود.

سیاست امام علی (ع) و شیونه ی برخورد ایشان در امر حكومت و درك ایشان از وظایف حاكم، تهدیدی همیشگی علیه معاویه و طرفدارانش و پروژه های او در سلطه بر مسلمانان بوده است. اهمیت و خطر این اندیشه ها برای معاویه و پروژه هایش تنها به صرف


یك سری افكار و اندیشه نبوده است بلكه با امانت و اخلاصی كم نظیر در زندگی مسلمانان هم عملی شد. لذا معاویه بعد از پایان یافتن ماجرای حكمیت به مبارزه با این اصول پرداخت و سعی كرد تا زندگی و اندیشه های مردم را به سمت و سویی شكل دهد كه سلطه ی همیشگی و بدون دردسر و اعتراض را تضمین نماید.در نتیجه معاویه سیاست از بین بردن انگیزه و گرایش به آزادی در مسلمانان و دگرگون ساختن اهداف والای آن مبارزه به خاطر آن را در پیش گرفت.


[1] نهج البلاغه، مأخذ، 62.

[2] نهج البلاغه، خطبه 37.

[3] نهج البلاغه، 59/1 و شرح نهج البلاغه، 270 - 269 /1.

[4] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ دار الساقيه، خ 91، ص 30 و 31.

[5] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 37 و 38.

[6] شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 38 و 39.

[7] همان ج 7، ص 39 و 40.